پاورلیفتر

بدان که خداوند بر همه چیز آگاه است . پس بنگر که چگونه باید باشی ...

پاورلیفتر

بدان که خداوند بر همه چیز آگاه است . پس بنگر که چگونه باید باشی ...

فریدون فروغی

امروز میخوام درباره محبوب ترین خواننده ام صحبت کنم . کسی که صداش برام بهترین تسکین دهنده ذهنمه ... حتما خیلی از شما دوستش دارین و سرگذشتش رو هم میدونین . ولی برای بهتر شناختن این مرد بزرگ :

این شما و این نگاهی به زندگی پر بار فریدون فروغی خواننده ای با صدایی استثنایی :

نام: فریدون فروغی
تولد: نهم بهمن 1329 _ تهران
تحصیلات: دیپلم
آهنگساز، خواننده، شاعر، نوازنده ( گیتار، پیانو، درام)
مرگ : سیزدهم مهر 1380

اواخر دهه چهل، فریدون به خواننده بلندآوازه کلوپ های شبانه تهران قدیم و ستاره سِنِ کافه های معروفی چون « مارکیز» و « کاکوله» بدل شد. در همین سالها به دعوت تورج شعبانخانی دو ترانه « آدمک» و « پروانه من » را با موسیقی شعبانخانی و اشعار لعبت والا، بر روی فیلم « آدمک » ( اثر خسرو هریتاش ) اجرا می کند. سال 1349 ، پس از اکران فیلم، صفحه های این دو ترانه به سرعت در بین علاقه مندان منتشر می شود و فریدون فروغی به شهرت می رسد. گرچه در آن زمان به او خرده می گرفتند که صدای فرها را تقلید می کند اما همین باعث شد تا دیگر زیر سایه نام خواننده محبوبش _ ری چارلز_ قرار نگیرد.

در عرض دو سال بعد، چندین ترانه را اجرا می کند که شاخص ترین آنها « نماز » {یا « نیاز» به روایت ساواک ! } است، با شعری از شهیار قنبری و موسیقی اسفندیار منفردزاده؛ ترانه ای که منجر به بازخواست هر سه نفر ، از طرف ساواک می گردد.

« فتنه چکمه پوش» ساخته « همایون بهادرن» دومین فیلم سینمایی بود که فروغی در سال 1351 بر تیتراژ آن ترانه ای را به همین نام اجرا کرد. سال بعد « تنگنا» ساخته « امیر نادری» با ملودی های شورانگیز و تکان دهنده منفردزاده، صدای فروغی را بر تیتراژ داشت و در همان سال بود که به کافه «کازابا» ی شیراز دعوت شد و بیش از یک سال در آنجا به اجرای برنامه پرداخت. یک سال بعد به درخواست« فرزان دلجو» ترانه ای را برای روی فیلم « یاران» ( با بازی و کارگردانی دلجو) اجرا می کند.


با از رونق افتادن گرامافون و ظهور ضبط صوت، در سال 1353 دوازده قطعه با صدای او به صورت آلبوم توسط « استریو ناز » منتشر می شود. در سال 1354 ترانه « همیشه غایب » را با شعری از شهیار، موسیقی « ویلیام خنو» و تنظیم « واروژان» بزرگ اجرا می کند(این ترانه، پیشتر با شعری از ویلیام خنو و با نام « ماهی خسته» اجرا شده بود).


بین سالهای 1350 تا 1358 تک ترانه های ماندگاری با صدای فریدون فروغی ضبط و منتشر شد.
بیست و هشتمین ترانه ای که با صدای او اوج گرفت،              
« یار دبستانی » بود که منصور تهرانی شعر و آهنگ این کار را نوشته و برای تیتراژ فیلمش به نام « از فریاد تا ترور » در اختیار فریدون گذاشت. در حالی که هنوز هیچ منع رسمی ای برای فعالیت فروغی اعلام نشده بود پس از آن که به تهرانی خبر     می دهند باید این صدا را از تیتراژ فیلمش حذف کند و جمشید جم خواندن این ترانه را به عهده می گیرد، روی صدای فریدون نه تنها برای آن فیلم بلکه در تمام فروشگاهها و خانه ها مهر ممنوع زده می شود.پس از آن دوبار به زندان می افتد ( یک بار در         « کچویی » کرج حبس بلند مدتی را تحمل می کند). تا این که سفرش به دوبی در سال 1365 فریدون را تا پای پیوستن به هنرمندان دور از وطن پیش برد اما پیشنهادهای تهیه کنندگان آن سوی آب او را به رفتن راضی نکرد.

بعدها اگر توصیه های دوستان دلسوز و تاٌکید مسؤولان ( که بیشتر قصد از سر باز کردن او را داشتند تا کمک برای کسب مجوز فعالیتش) نبود، شاید هرگز به خواندن در رستوران هتل « آنا» ی کیش که ظرفیت دویست نفر(!) را داشت و یا سالن سیصدنفره « حافظ » دانشکده کیش تن نمی داد ( تا تماشاگرانی که در پاییز سال1378 پای اولین اجرای زنده او در آن جزیره دور نشستند، شاهد اشکهای تلخ او پس از چندین سال خاموشی اش نباشند).

در فروردین سال 1379 به پیشنهاد « حمیدرضا آشتیانی پور » ( کارگردان ) و به امید اخذ مجوز، « می تراود مهتاب» را با شعری از نیما یوشیج برای فیلم « دختری به نام تندر» می خواند اماشرایط تغییری نمی کند. پیش از این هم « کیومرث پوراحمد » نمی تواند مجوز حضور او را بعنوان بازیگر برای پروژه فیلم « گل یخ » ( که داستان آن در باره زندگی یک خواننده محکوم به سکوت بود ) بگیرد.


تا اینکه در روز جمعه، سیزدهم مهر ماه 1380، روز سیاهی که پرده های اتاق کوچک فریدون هرگز طلوع صبح را به خلوت او راه نداد، روزی که مقرر شد دیگر هرگز گیتارش به نوازش انگشتان هیچ دستی به لرزه در نیاید، سرانجام زمانی رسید که دیگر قوزک پایش یارای رفتن که نه، تاب ماندن هم نداشت ...او را در روستای « قرقرک » اشتهارد کرج در کنار برکه ای کوچک، در سایه کوهی بزرگ و در آرامشی که سالها انتظارش را می کشید به خاک سپردند.

لحظه ای پاک و بزرگ دل به دریا زد و رفت

وصیتنامه فریدون فروغی

بگویید بر گورم بنویسند:
زندگی را دوست داشت
ولی آن را نشناخت
مهربان بود
ولی مهر نورزید
طبیعت را دوست داشت
ولی از آن لذت نبرد
در آبگیر قلبش جنب و جوشی بود
ولی کسی بدان راه نیافت
در زندگی احساس تنهایی می نمود
ولی هرگز دل به کسی نداد
و خلاصه بنویسید:
زنده بودن را برای زندگی دوست داشت
نه زندگی را برای زنده بودن...

یه عکس قشنگ برای پس زمینه ویندوز از مرحوم فریدون فروغی تقدیم به همه شما :

کلیک کنید